بحثمون شد و سر یه ماجرا بیخود سرم داد و زد قهر کرد
خودش فهمید گند زده و عذرخواهی کرد
حالا امروز رفته کادو خریده گفتم ممنون لازم نداشتم و... یه جوری که ناراحت نشه
ولی گفت نه بردار لازمت میشه.محل ندادم زیاد و الانم دنبال بهانه هستم بگم بهم نمیاد یا گرمم میشه یجوری میخوام پسش بدم
لباس خریده
دلم باهاش صاف نمیشه دیگه هیچوقت
شاید بچه ها بزرگ شدن طلاق گرفتم
فعلا میخوام پولام جمع کنم خونه و ماشین بگیرم
تو فکرم برم خارج خودش بمونه و زندگی نحسش و ننش
دیروزم بیرون بر گرفت به بهانه سرماخوردگی نخوردم
الانم اگر کادوش قبول کنم حس گدا بودن و ضعیف بودن بهم دست میده انگار خرم کرده
یه بار بعد دعوا دمپایی فانتزی برام خرید قبول کردم بعد چند سال هنوز حس خر بودن دارم.
تقصیر خانوادم شد هی گفتن مهند مهندس کارمند کارمند همسهری و شناس هس
اینم مهندس کارمند همشهری و شناس بیشعورتر از خودش خودش هس