مجردا تو انتخابتون خیلی دقت کنین خونوادهی طرف مردسالار الکی نباشن و زن رو کلفت ندونن
من شیش ماه اول زندگی خونهدار بودم شوهرم هی میکوبید تو سرم که تو یه زن بدبخت خونه نشینی چی حالیت میشه صبح تا شب خونهای ما خیلی حالیمونه زحمت میکشیم و شماها مفت خورین و اینا
بعدش من رفتم سر کار، چون مدرکم ازش بالاتره بود یه کار بهتر ازش پیدا کردم و کارمند یه جای خوب شدم، صبحا زودتر ازش بیدار میشم چون ساعت کاریم زودتر شروع میشه
تمام مدت بشور بساب و آشپزی خونه با منه، ناهار محل کارشم براش از شب قبل میذارم، دریغ از ذرهای کمک، حتی چایی هم نمیذاره
این وسط دارم ارشد میخونم، باشگاه هم میرم و رژیم هم دارم، تو حفظ تعادل این همه کار تو زندگی دارم پاره میشم
هیج وقت فرصت نمیکردم بعدازظهرها بخوابم، امروز از کلاس اومدم ساعت ۷ غروب سرمو گذاشتم رو بالش خوابم برد اصلا قصد نداشتم طولانی بخوابم از خستگی بدنم دیگه نمیکشید، پریود هم بودم، شوهرم از ساعت ۱۰.۵ هی میومد بالای سرم بیدارم کنه که پاشو غذا درست کن، من از قبل خوابیدنم موادو تو یخچال آماده گذاشته بودم برنامه شام و ناهار فردام مشخص بودم، اما شوهرم برداشته بود ۵،۶ پیمانه برنج رو با یه وجب روغن و آب ریخته بود تو آب گذاشته بود رو گاز اعصابمو خورد کرد بهش گفتم این چیه آخه به جای این کار حداقل یه دونه ظرف ناهارتو میشستی
پاشد عربده کشی کرد تو گرفتی ۴ ساعت خوابیدی خبر نمیدی فلان فلان شده، قیافهاتم کج میکنی با اون قیافهات و این حرفا، خیز برداشت اومد سمتم که کتکم بزنه
قلبم خورد شد، این همه روز بینقص کار کردم حتی ذرهای تشکر نکرد، دائم طلب داره، ذرهای درک نداره، فکر میکنه زن وظیفشه کلفت خونهاست، به من میگه چرا تو خواب به من خبر ندادی، والا بخدا محل کارمم مرخصی استعلاجی میدن، شوهرم واسه یه وعده کلفتی به من مرخصی نداد
حالا اینا به کنار، تند تند شامشو حاضر کرده بودم گذاشتم رو میز الان قهر کرده رفته تو تخت دراز کشیده، برکت خدا رو همینجور گذاشته، هر چقدر بهش گفتم نیومد نخورد
این اخلاقای گندش رو هم عیناً از پدرش کپی برداری کرده انگار از عهد قجر درومدن، اگه یه درصد میدونستم خونوادش اینجورین هرگز تن به ازدواج باهاش نمیدادم، پنهونکاری کردن