یهو کمکم میگه من ازت خوشم میاد و
سهیلا هم میگه من تو رابطه نمیرم
و چصی میاد و اینا
ولی بعدش میگه خوبه آشنا میشم پسر خوب و کاری هست
دیگه اینا اندازه یه ماه حرف میزنن
سهیلا کم کم از پسره خوشش اومده
ولی سهیلا خیلی بی احساس اینا بوده
مثلا پسره میگفته دوستت دارم
سهیلا در جواب فقط میخندیده و اینا میگفته مرسی
یکی هم از دخترا به سهیلا میگه این بهم ادیت آموزش میداده و خیلی صمیمی برخورد میکرده
سهیلا هم میره پیش پسره و شکایت و اینا که تو با من اینجوری حرف میزنی با بقیه هم همینطور صمیمی
اونم گفته من فقط بهش آموزش میدادم و خبر دیگه ای نبوده و شاید وسط آموزش ها یچبگو بخند داشتیم همین
بعد قضیه تموم میشه
یه روز سهیلا به پسره میگه من امروز شیطنت کردم و یه شماره بیرون دیدم و بش زنگ زدم و از رو بیکاری مزاحم شدیم و اینا
پسره هم عصبی میشه و رگ غیرتش میگیره و میگه تو بهم تعهد ندارب و همچین کارایی میکنی و فلان