ده روزه زایمان کردم
اومدم خونه مامانم تا چندروز دیگه برم
پسرم ناخاسته بوده
ی دخترم دارم
انقد پسرم نق نق میکنه
مامانم گفت چرا حواستونو‌جمع نکردید بچه‌دوم میخاستید چیکار
بابامم گفت خدا شوهرتو لعنت کنه ک حواسشو‌جمع نکرد
افسردگی گرفتم. الان پیش خودم میگم کاش مینداختمش
اون هدیه خواست
شاید بزرگ ک شد همین بچه افتخار یه خاندان بشه
اوخی نه خدا حفظش کنه
بچست دیگه چرا انقدر بی اعصابید
وا عزیزم خیلی عالیه یه دختر یه پسر بقول مامانم خدا هیچ خونه ای رو بدون پسر و بذون دختر نکنه..
خدا بت لطف کرده از هر دو هدیه اش بت داده این چه کاریه من ارزومه خدا یه دختر و یه پسر صحیح و سالم بهم بده تو توی ارزوی من زندگی میکنی لذت ببر😍😍😍😍
وای دلت میاد اون الان خیلی کوچولو اصلا نگاش کن ببین دلت میاد همچین حرفی بزنی 🥺 حرفهای خانوادت خیلی اشتباهه
پاشو برو خونه خودت
من سر بچه دومم فقط تو بیمارستان مادرم اومد
اصلا نذاشتم بعدش بیاد کمکم
خدای من چرا اینهمه ناشکری بچه نمی خوان بده من بزرگ کنم حسرتم بچه ی دوم داشته باشم
چقدرررر ناشکرررررر
کاش دست دوتا بچه ات رو بگیری بری خونه خودت
باور کن ارامشت هزار برابره
حالا مامانت گفته درست.. بابات چطور روش شد شوهرت چرا حواسشو جمع نکرده😐😐😐چرا این حرف واسه من عجیب بود
ناشکری نکن گناه داره بچه
بابای منم انرژی منفیه خب بگو خودتون چرا چندتا بچه اوردید
گناه داره اون بچه.
حالاکه آوردی دیگه این حرفا و نزن واجازه هم نده بقیه بگن
عزیزم پاشو برو خونت که حرف نشنوی کاراتو میتونی خودت کم کم انجام بدی یا بگی شوهرت انجام بده ولی اگه با این حرفا افسردگی بگیری خیلی بد میشه
