تودوران دبیرستان ی پسری بود ما خیلی تصادفی با هم آشنا شده بودیم توکتابفروشی داستانش مفصله
خیلی پیگیر بود ک با دوست باشیم ولی چون هم سنش بالا بود هم من کلا خیلی دختر خجالتی و آرومی بودم کلا میترسیدم ازین داستانا
این قضیه مال سال ۸۷ ایناس
بعد این دید من ناز میکنم رفت با یکی از دخترای خیلی خفن مدرسمون دوست شد ولی همیشه از نگاهش میخوندم ک دوسم داره
همه همیشه ازین پسره میگفتن ک چقد باحاله و .. ولی من هیچ وقت ب هیچ کس نگفتم ک این عاشق من بود😂
ی جورایی همیشه تو دلم موند ک هیشکی نفهمید ی عاشق دل خسته این مدلی داشتم 😂
حالا بعد این همه سال ک ازدواجکردم بچه دارم دیشب خوابش و دیدم
دیدم تو همون مدرسه سر ی موضوعی مارونگه داشتن تو سالن
ناظم داره شدیدا ما رو دعوا میکنه
بیرونم ی بارون وحشتناک داره میاد
بعد اینم بیرون وایساده زیر بارون 😂