من قبل عروسی با خانواده شوهرم خیلی مشکل داشتم بعد شوهرم گفت من نمیتونم خونه بگیرم باید بریم تو یه ساختمون زندگی کنیم منم از دوران عقد خسته شده بودم قبول کردم که ای کاش نمیکردم خواهرشوهرم کلا با من تو زاویس ولی اوایل رفتیم با هم صمیمی شدیم بعد مادر وخواهرشوهرم با همسایمون خیلی صمیمی هستن اونا راه پاشون به خونه م باز شد بعد از خواهرشوهرم خبر میاوردن که در مورد من بد گویی میکنه من به رو خواهرشوهرم نمیاوردم خب منم وقتی همسایه میگفت ازت بد گفته منم از خودم دفاع میکردم خلاصه تا امسال خواهرشوهرم الکی با من رفت تو زاویه منم کاریش نکرده بودم بعد شوهرم گفت همسایه گفته تو گفتی من از وقتی حامله شدم خواهرشوهرم به من حسودیش میشه در صورتی که اصلا من این حرف نزدم بعد منم گفت همسایه گفته بدگویی منو میکنه حالا خواهرشوهرم گفته نه من این حرفارو نزدم همسایمون حرفاشو منکرشده که به من گفته ولی انگار نه انگار اینقدر باهم خوبن الان خونه مادرشوهرمن میگن میخندن من این وسط بده شدم الان من باید با همسایه چه رفتاری داشته باشم چون با مادرشوهرم خیلی خوبن یعنی یکسره اونجان اگه دیدمشون چه عکس العملی نشان بدم چون خبرکشی کردن اول آتیش انگار بنزین ریختن روش
پیش مادر شوهرت ک باش خوبی درد و دل کن بگو دلم نمیخواد غریبه بین من و خانواده حرف ببره و بیاره...من شما رو خانواده خودم میدونم هیچ وقت دلم نمیخواد کسی ازتون بد بگه یا خدای نکرده درمورد شما به کسی حرف بدی بزنم و توقع دارم که طرف مقابلم هم همینا رو رعایت کنه تا کسی ب خودش اجازه نده تفرقه بندازه