این حس شیرینی که بهش داشتم رو چجوری بتونم هضمش کنم ؟ من ۲۴ سالمه و سخت وارد رابطه میشدم مگر اینکه اون شخص تماما تو قلبم بشینه .. با این پسره آشنا شدم و مدت کمی باهم بودیم و یکبار بیشتر همو ندیدیم تا اینکه قضیه جدایی از نامزدش رو برام نعریف کرد و بهم گفت که جدا شده و شرایطش اینحوریه و کفت من از تو خوشم اومده تورو نمیدونم الان جوابم رو نده بشین فکر کن و از همه جوانب بسنج همه چیز رو و هر تصمیمی بگیری بهت احترام میزارم .. خلاصه چیزایی پیش اومد ک کات کردیم و بعد سه ماه دلم طاقت نیاورد روز اول عید اینستا فالوش کردم و بهم برگشتیم اونم فقط چتی نه زنگ میزد نه ملاقات میداشت (یبار گفت بریم نتونستم بعدش میگف خستم از انرژیم سر کار میره و این بهانه ها یبارم جمعه قرار گذاشت لحظه آخری پیچوند و خیلی ناراحت شدم ناراحتیم رو بهش گفتم) دیگ فهمیده بودم بهم علاقه ای نداره بعد انگار با اون دفعه فرق میکرد احساس میکردم هم میخواد هم مینرسه .. بعد اینکه گفتم ازت ناراحت شدم و باید به قرارمون احترام میذاشتی دیگ دوروز پیام ندادم تا اینکه دیشب اومد پیویم و باهام کات کرد اینارو گفتیم بهم :
سلام شبت بخیر خوبی
من احساس میکنم ما به هم نمیرسیم
تو دختر خوبی هستی و نیازمند توجه . اما من سرد و بی احساسم . کلا اینجوری ام نه فقط با تو
اما چون من یکبار ضربه خوردم خیلی میترسم که رابطه جدی رو شروع کنم . شاید هنوز وقتش نرسیده نمیدونم.
من گفتم :
سلام امیر
ممنون که احساساتت رو در میون گذاشتی اگه فکر میکنی اینجوری بهتره به نظرت احترام میزارم
من بهت علاقه داشتم و تلاشم رو کردم که بتونیم رابطه خوبی داشته باشیم اما احساس یه طرفه فایده ای نداره 😊
امیدوارم بتونی عشق واقعی رو تجربه کنی و در کنارش لحظات خوشی داشته باشی
اون گفت :
ممنونم ازت که درکم میکنی . امیدوارم به اون حس و حال و شور برسم که بتونم عاشق باشم . شاید باورت نشه خیلی تنهام اما مجبورم این تنهایی رو تحمل کنم تا بتونم از دوباره همه چی رو شروع کنم
من گفتم :
میدونم
تو زمان درستی با هم آشنا نشدیم
امیدوارم از این شرایطی که توش هستی التیام پیدا کنی و بتونی به ارامش برسی
اون گفت :
ممنونم از همدردیت 🙏 امیدوارم آینده خوبی برامون اتفاق بیفته 🙏
من گفتم :
انشالا
مراقب خودت باش
شب بخیر
اونم گفت :
تو هم همینطور . شبت بخیر
انقدر گریه کردم چشمام دوبرابر شده .. نمیدونم چی دیدم تو این پسر همه چیش به دلم مینشست چهرش ادبش حرف زدنش شعورش همه چیش برام شیرین بود از کلمه به کلمه حرفی که باهاش میزدم لذت میبردم و برام قشنگ بود .. اما فکر نمیکردم اینجوری بشه شاید صلاح همین بوده
نمیدونم چرا دلم نمیاد از اینستا ریموش کنم یا شمارشو پاک کنم میترسم انجام بدم بعدش بگم چرا کردم اخلاق خودمو میدونم نمیدونم صلاح چیه اینکه داشته باشمش اینستا مشکل داره ؟