2777
2789

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

من خودم بشدت ساده بودم، به یه دلیلی رفتم مشاور، واقعا خدا خیر اون مشاور بده، شغلمو، اهدافمو زندگیمو کاملا بهش مدیونم، فقط یک کلام بهم میگفت این حس احساس مسئولیتی که نسبت به ادما داریو حذف کن تا به همه جا برسی و واقعا هم همین شد، 

مدرس دانشگاه، مدرس تخصصی دوره های آموزشی. مدرس نرم افزار اکسل مقدماتی تا پیشرفته، msp. Spss . کارمند پتروشیمی
بیشتر کتاب بخون ‌و با آدم‌های سطح بالا ارتباط بگیر و درس بخون و .... سطح خودت رو عوض کن

ارشد دارم یه شغل آبرومند هم دارم ولی متاسفانه خودکم بینم و حس حقارت دارم

الان دیگه ساده نیستی؟


اصلا، اصلا، انقدر این مشاور برام خوب بود، خداشاهده برا مسیله دخترم رفتم پیشش،( مشاور کودک بود)، میخام بگم حتی خودم نمیدونستم چنین مشکل بزرگی دارم، وقتی برام بازش کرد، تا یه مدت بهم ریخته بودم، انگار تازه آگاه شده بودم، ببین از ۴ ساله پیش من چقدر پیشرفت کردم، ادامه تحصیل، شغل و...

اصلا زندگیمو تغییر داد، فکر کن تا قبلش تلفن دستم بود مشکلات دوستامو گوش میدادم، هر روز زنگ میزدم به خونوادم دعوتشون میکردم، نمیرفتم سر کار که شوهرم به تنهایی پله های ترقی رو طی کنه، فکر میکردم باید خودمو قربانی کنم تا بقیه موفق بشن، اینا فکرای مریضه من بود، که وقتی متوجهش شدم، کل دوستو فامیلو آشنا و حتی شوهرم متعجب شدن چطور من دیگه در خدمتشون نیستم، چطور به خودم توجه میکنم و این شد کم کم رو زندگیم تمرکز،کردم، دیدم چقدر استعداد دارم که بخاطر وقت تلف کزدنای الکی ازشون دور موندم، انقدر قاطع هدفامو دنبال میکردم که خودمم باورم نمیشد انقدر پرانرژیم ...

مشاور خوب خیلی خوبه، ولی متاسفانه کم هستن، خدا خیرش بده همیشه دعاش میکنم ...

مدرس دانشگاه، مدرس تخصصی دوره های آموزشی. مدرس نرم افزار اکسل مقدماتی تا پیشرفته، msp. Spss . کارمند پتروشیمی

شما اول باید به رفتارت آگاه بشی، بعد میتونی تغییر کنی، به جرات میگم یه روز در میون برادرام خونم بودن، شوهرم هفته هفته نمیومد خونه و من افسرده و تنها تو خونه یا با مهمون داری سر خودمو گرم میکردم یا تو خلوت با یه بچه ی تازه متولد شده، زندگیه من تو همین دومورد خلاصه شده بود، انگار ناهار پختن و دعوت کردن وظیفم بود، اولا دکترم مجبورم کرد تا ۲ هفته هیشکیو خونم راه ندم، یعنی بازه مهمونی ۱۴ روز یبار، بعد مجبورم کرد بیشتر ۵ دقیقه وقتمو برا تلفن زدن تلف نکنم، اوایل برا خونوادم قابل هضم نبود، با انواع واکنشهاشون رو به رو شدم، شاید باورت نشه که ادم اعضای خونوادشو در این موارد بهتر میشناسه، بعد درسمو خوندم، کم کم یاد گرفتم نه بگم، حتی یه مواقعی قشنگ از حق خودم دفاع میکردم، به راحتی، باورت نمیشه انقدر برام سخت بود قبلش اگر مهمونی ناخونده بیاد حتما براش غذا درست میکردم یا غذا میخریدم، (عادت زنداداشم اینه) حالا صاف تو روش نگاه میکنم و میگم،شرمنده امروز حوصله آشپزی ندارم، جالبه بهت بگم اونا هم عادت کردن، همونا که تا دیروز براشون قابل هضم نبود، حتی خیلی قشنگتر میگم درس دارم با اجازتون من برم تو اتاق، شما هم با بچه بازی کنید...

انقدر این مشاور قشنگ یادم داد چطور برا خودم و اهدافم زندگی کنم که خودم باورم نمیشه و از همه اینا جالبتر اینه، خودم برا خودم شختش کرده بودم الان میفهمم چقدر اطرافیانم زود به این رفتارم،عادت کردن..

مدرس دانشگاه، مدرس تخصصی دوره های آموزشی. مدرس نرم افزار اکسل مقدماتی تا پیشرفته، msp. Spss . کارمند پتروشیمی
اصلا، اصلا، انقدر این مشاور برام خوب بود، خداشاهده برا مسیله دخترم رفتم پیشش،( مشاور کودک بود)، میخا ...

ممنون دوستم 

من تحصیل کرده ام و شعله خوب و همسر خوب و خانواده ی خوب و همه چیز دارم ولی از لحاظ برقراری ارتباط ضعیفم و خودکم بین

همش میگم بقیه بلا و دانا هستن من چیزی بلد نیستم

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز