درمان قطعی ساده لوحی

خب عزیزم،هر کسی یه ضعفی داره که ریشش در کودکیه، من هم فکر میکردم خانوادم و همسرم بهترینن، البته که بهترین هستند ولی من بهترین تو رابطم نبودم و همین باعث شده بود به خودم ظلم کنم

همیشه همه، یعنی حتی همسرم، ولی من اصلا ذره ای فکرشم نمیکردم که ساده باشم.

خواهش میکنم عزیژم، میدونید بقیه قوانین بازی رو بلدن و با اینکه خوب هستن سادگیه ما اونارو بد عادت میکنه، شوهر من همه چی برام فراهم میکرد بشدت مهربون بود، ولی من داشتم خودمو قربانیه پیشرفت اون میکردم و مشاور مرتب به من میگفت تو پیشرفت خودتو کن، شوهرتم پیشرفت خودشو کنه، چرا،فکر میکنی باید قربانی بشی؟!! جالبه من اصلا تا دیروزش نمیدونستم این مفهومه قربانی شدن رو میده ...

فکر میکردم همین که زندگیش به نامه منه، همینکه سوار ماشین گرون میشک و خونه تاپ دارم یعنی آخر خوشبختی ...

پس باید اولا اگاه بشی که کجا داری اشتباه میری 

ببین امضامو بخون، من از یه زن خونه دار به اینجا رسیدم، البته هنوزم،خودمو موفق نمیدونم خیلی راه دارم،ولی برا منی که اون بود وضعیتم خیلی پیشرفته ... پس شما هم قطعا میتونی

حرفات درست ولی این تیکه اخرت دوستنداتم ک ب مهمهان بگی من درس دارم بعد بری تو اتاق واقعا زتشه 

بنظرم خیلی قشنگ تر میتونی رفتار کنی مثلا بگی وسیلها اینجاست غذادرست کن برادوتامون تا من چند تا صفحه درس دارم بخونم

اصلا وقت نمیزارم، هر وقت خودم احساس نیاز،کردم دعوتشون میکنم، با قوانینه خودمم دعوتشون میکنم، اصلا خودمو تو باید و نباید زندگی نمیندازم ، اگر دارم درس میخونم مطلقا جواب تلفنشونو نمیدم، خودم، همسرم و دخترم برام مهمه بقیه خیر، یکم خودخواهیه ولی بقول دکتر هولاکویی میگه، شما وظیفه نداری مادرتو ببری بیرون، هر کی همسرش مسئوله زندگیشه، ببین گلم بدجنس نیستما ولی اولویت زندگیم خودمم

عزیزم سرزده نیان، من خیلی کار دارم، فردا استادم نمرمو صفر داد ایشون جوابه منو میدن؟!! دیگه یاد گرفتن سر زده نیان، چون من وقتی تمرکزم رو کارو درسمه اصلا نمیتونم بشین مهمون داری کنم دیگه خودشون فهمیدن

حق باتوهه سرزده بدون زنگ قبلی خیلی بده واقعا 

ولی من درچنین مواقعی میگم خودتون درست کنید تا منم بیام بخورم چون مشتری دارم 

چون شاغلم خودمم

اره مثلا یه تعارف میزنم چیزی میل دارین سفارش بدین، بعد میگن نه مثلا دیر صبحانه خوردیم دیگه منم یه ۵شنبه جمعه خونم باید درسامو بخونم، کلاسامم بکنار ، میدونی از بس قبلا سرزده میومدن و من با سرعت بهترین غذارو اماده میکردم اینا بدعادت شدن، فکر میکنن من وظیفمه، ولی چند بار با خودم انقدر جنگیدم، شاید باورت نشه میخاستم سکته کنم وقتی رو مبل نشسته بودم و پا نمیشدم برم تو اشپزخونه، خیلی بار اول برام سخت بود، فقط حرفای مشاورمو مرور میکردم، ولی الان برام عادی شده، البته دیگه اوناهم سرزده نمیان، میخام بگم ما خودمون با ضعف شخصیتمون ادمارو متوقع میکنیم وگرنه هیشکی بخودش اجازه نمیده چنین رفتارای کنه 

ببین هر کی پیشرفتو یه چیزی میدونه من ارزوم بود بشم استاد دانشگاه، ارزوم بود به مهندسا تو شرکت درس بدم، ارزوم بود کارمند نفت بشم، کلا هدفام خاص بود و برا تک تکشون جنگیدم، اضطراب داشتم تو جمع حرف بزنم، دستام یخ میکرد، زبونم بند میومد، اینا بخاطر اعتماد بنفس پایینم بوپ، خوب رو ضعفام کار کردم و سعی کردم برطرفشون کنم، 

شما هم خداروشکر از نظر خودت پیشرفتات اوکی بوده، مهم هم خودت هستی، فقط کافیه رو همون ضعفای کوچولوت کار کنی، انشالله موفق میشی،🥰

چرا عزیزم؟