بچهها امروز رفتیم کوه یه دختر پسری بودن بعد کلی جر و بحث و دعوا سوار ماشین شدن ،حین سوار شدن دوتا کیسه بزرگ پرت کردن پایین و رفتن ما فک کردیم آشغاله
تا که غروب خواستیم برگردیم شوهرم طبق عادتش که زباله ها رو جمع میکنه و میسوزونه کیسه هاشونو که آورد دیدکلی تنقلات و میوه و آب میوه و آجیل خوراکی توشونه من بهش گفتم نیارشون شاید برگردن گفت آخر شب فک نکنم برگردن به نظرتون چیکارشون کنم مثل کوه سنگین رو دوشمه