2777
2789
عنوان

مادر شوهر خواهر شوهر

877 بازدید | 73 پست

سلام دوستان

من یه سوال دارم

همسر من خیلی خانواده دوسته ، و مادر و خواهر متاهلش هرجا بخوان برن ما باید ببریمشون ، سه ساله ازدواج کردم ، ١ سال عقد و دوساله سر زندگیمونیم 

میگم بس کن اینهمه خدمات دادن رو

خواهرت شوهر داره خودش ببره بیاره

میگه وظیفه منه و کلا اسم مادر و خواهرش میاد دادش می‌ره رو هوا ، الانم سرش دعوا کردیم و قهریم آیا مقصر منم یا واقعاً وظیفه همسر منه که خواهر و مادرش رو همه جا ببره بیاره؟ 

زنگ که میزنن هزارتا کار داشته باشیم میذاره میره پی اونها 

منم زنم تا یه حدی طاقت دارم 

از جر و بحث و دعوا خسته شدم 

شما راه درست رو به من بگید 😔

البته فقط بردن آوردن نیست ، مادرش تصمبم میگیره بعد به من ابلاغ میکنند که انجام بدم


کلا حرف شنوی زیاد داره ، و میگه مادرم بزرگتر ماست حق داره برای ما تصمیم بگیره 

و هرچی بگه من انجام میدم و واقعا هم اینجوریه 

لطفاً پیشنهاد جدایی و طلاق ندید ، همسرم رو دوست دارم 

از شب تاصب ب بغل شوهرش خابه الانم شوهرش باید ببرش

مادرشوهرتم بیشعوره چون داره زندگی بچشو بهم میریزه 

از تو چه پنهان عاشقت بودم ،از دل نه از سلول ب سلولم ،گفتم بمانم گفتی نه،گفتم خدا،گفتی ک همراهت🖤

یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.

اگر خودتون یا اطرافیانتون در گیر دردهای بدنی یا ناهنجاری هستید تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

حق تو توئه

به خصوص اگه مادرش سرپا باشه و از کار افتاده نباشه 

باید کاراشو بین دختر و پسرش و بچه های دیگه تقسیم کنه 

نه اینکه همه کاراشونو بندازن گردن یه نفر

اینطور ادما عقده دارن میخوان بگن پسر خودمونه داداش خودمونه 


بزرگترین اشتباه یه زن ازدواج با پسر بچه ننه هست من بیست ساله اینو دارم میکشم فایده نداره جنگیدن فقط ...

‌چجوری طاقت بیارم؟ برای ازدواج با من خودشو کشت 

اما الان میگه الویت اونان 

تازه شوهر من کمی ول کرده خواهر مادرش ولکن نیستن مادرش سه سال با وجود اینکه خونه داشت با ما زندگی میکرد هیچ چیی هم کمک نمیکرد به رفتنش به جز اون مارو میت‌کوند میگفت تنهام وقتی میخواست بره یخچالو خالی میکرد میبرد اگر حرفی میزدم شوهرم دعوا میکرد 

‌‌چجوری طاقت بیارم؟ برای ازدواج با من خودشو کشت اما الان میگه الویت اونان

نمیدونم یا مثه من خیلی جدی بگو طلاق میگیرم و برو الکی اقدام کن تا بره مشاوره شوهر من اینجوری یکم ادم شد

حق تو توئهبه خصوص اگه مادرش سرپا باشه و از کار افتاده نباشه باید کاراشو بین دختر و پسرش و بچه های دی ...

دقیقا همینه 

بعد همسر خودمم معتقده مادرم زحمت کشیده منو بزرگ کرده

الان که به جایی رسبدم باید جبران کنم

تازه می‌گفت کاش دیرتر ازدواج میکردم که مادرم رو بیشتر سفر میبردم و میگردوندم

من میگم اینها وظیفه پدرته که زنده اس نه ما‌

اما گش نمیده

تازه شوهر من کمی ول کرده خواهر مادرش ولکن نیستن مادرش سه سال با وجود اینکه خونه داشت با ما زندگی میک ...

ما حداییم اما کافیه یه چیزی بخریم

خوردنی باشه میگه هوس کردم و همسرم جمع می‌کنه میبره برای مادرش

تا به الان یه آب سرد از خونه اش برامون نیاورده بگه اینم از طرف من به تو

فقط از ما میکنه 

تنها راهت همون قهره اول تو خونه قهر کن و بعد از اشتی حدود شو براش مشخص کن و بگو اگر خودت این موضوعاتو انجام ندی به پدرم میگم به پدرت زنگ بزنه بگه دست از سرشون بردارین یکم بترسونش

نمیدونم یا مثه من خیلی جدی بگو طلاق میگیرم و برو الکی اقدام کن تا بره مشاوره شوهر من اینجوری یکم ادم ...

نیاز نیست من بگم

١۵ روز پیش گفت جمع کن برو 

منم جمع کردم وسایلمو 

بعد خودش نذاشت برم 

اما من دلم شکست ازش هنوزم دلم باهاش صاف نشده

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز