یه جاری دارم همسن مامانمه
برادر شوهرم هم همسن بابامه....برادر شوهرم خیییلی منو دوست داره مثل دختر خودش....اینا چند مدت یه بار سرزده از شهرستان میان خونمون...هر وقت غذا درس میکنم برادر شوهرم میفته به به و چهچه کردن...از اون ور جاریم یه مویی از تو غذام در میاره
من اصلاااااا سابقه نداره تو غذام مو باشه..یعنی تا حالا کسی ندیده
هر وقت این میاد باید مو پیدا کنه....امروز سرزده امدن
منم چلو گوشت درست کردم...از شدت استرس اشتهام بسته شد.. چه قدر هم رعایت کردم موهامو بستم...موقع کشیدن غذا چشام چهار تا شد...خودم سر سفره از شدت استرس چیزی نخوردم....دیدم جاریم دوباره ادای کسی که مو تو غذاشو در آورد
بدنم یخ کرد از استرس
قسم میخورم هر بار فیلم در آورده که منو جلوی شوهرش بد کنه....من خیییلی دوسش داشتم از جلو چشمم افتاد....خیلی ناراحتم از دستش
آخه من جای دخترام
با دخترش رفیقم
به نظرتون به دخترش بگم
با خودش اصلا راحت نیستم