کمک لازم دارم لطفا یه دقیقه وقتتون به من قرض بدین

شوهرم مشاوره رو قبول نداره .

خواست خدا بود ..زنه بهش پیام داده بود..منم دیدم یکی دوبارم خوابشو دیدم ..بعد که بهش گیر دادم خودش اعتراف دروغ کرد که آره زنه ازم راهنمایی میخواسته ..منم بردم پرینت گرفتم از مکالماتش دیدم بلههههه

روزی چندساعت چت و پیام دارن ..

خدا لعنتشون کنه که آرامشمو گرفتن .

بله ..مسخرش میاد یبار تلفنی مشاوره شدیم به مشاوره میگفت بله حق باشماست خودم هوای زنمو دارم شما نگرانش نباشین ..طرف دید با شوهرم نمیتونه قطع کرد

اگه بچه های کوچیک نداشتم بلایی سرش می آوردم که درس عبرتی بشه برای بقیه ..متاسفانه بچه هام هم مادر میخوان و هم پدر ..چون بار اولش بود به توصیه ی مشاوره بهش فرصت دادم که دوروز دیگه مدیون بچه هام نشم .

اما دفعه ی بعدی وجود نداره ...

برای من وقت نداره روزی یه پیام بده حالمو بپرسه اما به اون ج .ن .د .ه روزی ۲۰۰ تا پیام می‌داده..تصورش ویرانگره

حرف میزنم فقط میگه ای فدات بشم خودتو اذیت نکن تمام شده ...

چه میدونه که اعتمادمو از دست دادم و هر موقع اون از خونه بیرون بره من هزارتا فکر میکنم ..و هر وقت توی خونه حس و حال نداشته باشه میگم مبادا بازم خبریه.

یکی از رفتارهاش که باعث شد بهش شک کنم ...اون مدتی که بهم خیانت می‌کرد خیلی بهم محبت می‌کرد خیلی عجیب بود برام همیشه میگفتم مبادا داری غلطی میکنی و وجدان درد داری فقط می‌خندید. 

میگفت همش باخودم میگفتم زن من چیزی کم نداره بهترین زن رو دارم چرا با دستای خودم میخوام زندگیمو نابود کنم ..میگفت نمیتونستم ازش دل بکنم مثل اعتیاد به یه بازی بهش وابسته شده بودم 

میگفت حرفهای خاصی هم نمیزدیم حرف روزمره بود و کلا دو سه باری قربون صدقه ی هم رفتیم .میگفت زنه میگفته زنت چیزی کم داشته که اومدی سراغ من .

گفته بود زنم به من سره ..کم نداره زیادی هم داره

از بس از من تعریف کرده بود زنه جرات نداشته زیاد باهاش گرم بگیره چون میدونسته از من دل نمیکنه .تازه زنه همزمان سه تا رفیق داشت .از شوهر من مالی سواستفاده میکرده ..

به شوهرم گفتم تو که راضی بودی از من چرا همچین خطایی کردی .گفت برای تنوع و کیف و حال بیشتر ..میگفت برای من حالی نداشت البته

منم توی همینش موندم ...خیلی نسبت به قبل بهتر شده ..اما چند روزی که دلمو به دست میاره سرد میشه ...همونقدر که برای من خوب شده برای خانوادشم خوب شده انگاری به اونام خیانت کرده ...همون خانواده ایی که یک عمر منو عذاب دادن ..الان اونام با همسرم هم نظر شدن که من یدونه هستم خوب و صبور ...اما کاش همسرم میفهمید دوست ندارم یکسره ببینمشون ..چون میدونه چقدر عذابم دادن