میگفتی قلبها وقتی مهربانی را حس میکنند؛ صدای تپیدنشان فرق میکند. خون درون رگهایشان گرمتر میشود، و ذوب میکند تمام یخهای سرد و کدر بیمهری را...
میگفتی قلبها نیاز دارند؛ به روییدن جوانهای ترد و سبز، در کنار رگهایشان... به نشاندن دانهای کوچک و گرم از نور، در حجم کوچک و تاریک و سرخشان...
میگفتی مهربانی، همان جوانهی سبزیست که رگها را به آغوش میکشد، و همان دانهی کوچک نوریست که قلبها را روشن میکند...
آیا تا به حال، چیزی از معجزهی قلبهای روشن شنیدهای؟!
• مهسا رضائی