۳سالع ازدواج کردم تو این سه سال سعی کردم کلا عروس خوبی باشم ک آخر سر جوابشم گرفتم و هیچ وقت خوبی ندیدم ازشون همیشه تیکه کنایه و توهین و همش زیر سر خواهر شوهر کوچیکم بود ک ی بار پشت سرم حرف زد ب گوشم رسید که ب خانوادم توهین کرده بود و مامانش همیشه پر میکرد و اینک بار آخر سر ی چیز الکی دعوا راه انداخت و استوری های تیکه دار میزاشت و بی ادبی میکرد وقتی متوجه شد ما خونه خریدیم از سر حسودی کلا ارتباط قطع کرد جای اینک خوشحال شده برادرش صاحب خونه شده خلاصه ما رو ب هر نحوی بود آشتی دادن و حتی من شام.مهمونی گرفتم دعوتش کردم ولی نیومد و بهانه آورد ولی دفعه بعد ک دیدیمش همش ب همسرم چسبیده بود و منم کوتاه میومدم باهاش خوب رفتار میکردم که تو عید کلا خونه ما نیومد عید دیدنی و همسرم گف دیگ خواهری ب اسم اون ندارم کسی ک دست شوهرش نمیگیره خونه برادرش عید دیدنی بره برا من ارزشی نداره حالا امشب دعوت بودیم همسرم باهام طی کرد ک زیاد تحویلش نگیرم و منم همین کارو کردم کلا ی سلام ی خدافظ مادرشوهر من قیافه میومد کچرا با دخترش حرف نمیزنم حق ب ما نمیده
کلا اروممم ولی تو تاپیکم بخوای سر ب سرم بزاری میشورم میزارمت کنار
یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.