مادرشوهرم اینا هر بار که مهمون دارن باااید ما هم بریم ازظهر زنگ میزنه بیاین اینجا من باید زودتر از مهمونا برم کمکش کنم یه خواهرشوهر مجرد همسن خودم دارم تا مهمون میبینه میره کنارشون میشینه اصلا:تکون نمیخوره وقتی سفره جمع میکنیم غیب میشه میره گوشیو میبره اتاق حرف میزنه هزاران بار این کارو تکرار کرده مادرشوهرمم هی صدام میزنه فلانی چای بیر میوه بیار و...پریشب مهمون داشتن این کارو کردن من خیلی بهم برخوزد حتی به روشون اوردم ولی براشون مهم نیس امشب نزدیک ۲۰ نفر مهمون داشتن از ظهر زنگ زدن بیاین اینجا منم نرفتمزبه شوهرم گفتم نمیام میخوای تو برو اونم نرفت شوهرم دوست داشت بره فامیلاشونو ببینه همسن خودشون ولی بخاطر لجبازی من نرفت اعصابم خورده