ی پسره س مغازه لباس فروشی داره این پسره از من خوشش میومد میخواست ب من شماره بده ی سری بعد من قبول نگردم
بعدش دوستم با این پسره فامیلین(پسرعمو)
بعد امروز بیروت بودیم این پسره رو دیدیم
بعد برگشت ب دوستم گفته پسره (همون پسر عمو دوستم ک میخواست ب من شماره یده) ک من این میشناسم این اومده مغازه من از من شماره میخواسته 😐
جالب اینجاست من از این اصلا خوشم نمیاد
بعد برگشت ب دوستم گفته نمیدونی دوستم باهاش چیکار کرده😐
(من از ی پسره خوشم میومد باهاش حرف میزدم ولی خب این پسره هم مغازه داشت تو همون راسته)