خلاصه جاریم اومد عید دیدنی بر گشت ب شوهرم گفت وای رضا تو رفتی دخور خاله ام فقط داره ازت تعریف میکنه میکه خوش ب حال جاریت ..جلوی خانواده شوهرم میگفت ..منم گفتم میگفتی اره ما کلا شانس اوردیم ..بعد ب جاریم گفتم راستی دختر عمه ات مشکل اعصاب پیدا کرده؟؟؟گفتم اخه اصلا نرمال نبود بنده خدا ...اخی...
بعد ب خواهر شوهرم گفتم لب و لوچه اش رو مسخره کرده