من یه خانواده شوهر دارم
یعنی کلامییییب خدا شاهده از دهنشون در نمیره
مادر و خواهرش میخرن میپوشن میخورن میگردن یعنی از هییییچکدومش خبردار نمیشم
شدیدا از من حرف قایم میکنن
ولی به خاطر اینکه پسرشون تو چنگشون باشه در ظاهر با من برخوردشون خوبه
اما هم دخالتگرن هم اینکه شوهرم هرررررچی میشه میره میذاره کف دستشون
خدایی ذره ای کارا و ماجراهاشون برام مهم نیس
برن به درک
فقط ازین که شوهرم انقدر ذلیله که دار و ندار زندگیم کف دستشونه ناراحتم
حتی یروز خواهرشوهرم بچه شو سر موضوعی کتک زده هم سپرده بودن به دخترم که به هیچکس حتی مامانتم نگو
چیکار کنم ارتباطمو باهاشون به حداقل برسونم چون شوهرم هرروز ما رو میکشونه اونجا