خیلی دوسش دارم خیلی خاطرهای خوبی داریم باهم اما ی مشگل بزرگ پیش اومد ک به واسطه اون مشکل همش فکر میکرد بدون اوم خوشبخت ترم ( دور از جون فک کنید بیماری گرفت مثلا میگف ب پام نمون ) بد من چون عاشقش بودم ترکش نکردم کار ب جایی رسید ک تو روم داد میزد نمیخوامت برو اصلا دیگ دوست ندارم هیچ حسی بهت ندارم برو نمون خلاصه با همه اینا کنارش موندم اما الان ک ی مدت میگذره میبینم هر چقد حق داشته ک ب فکر من بوده ک اون حرفا رو زده اما ته دلم اصلا نمی تونم ببخشمش همش یاد حرفاش میوفتم از طرفیم دوسش دارم اصلا نمیدونم چیکار کنم جای من باشید چیکار میکنید وقتی طرف گف برو نرفتین الانم بخاطر مثلا مریضیش سعی میکنه خوب باشه باهاتون اما مثه اولا ک بود نیست اونجوری ک قبلا بود نیس و شما دنبال اون آدم قبل میگردین ن اینی ک الان هس باید چیکار کنم؟