من اولین ساله عروسشونم. امسال رو گفتیم بیایم خونه بابام ک ی شهر دیگس تا ۱۳ بدر چون من کامل عادت نکردم ب جدایی ازشون و کلا اینجا بیشتر خوشمیگذره و اینا.
قرارگذاشتیم ایشالا سال دیگه اونجا باشیم و خونه بابام نیایم همسرم گفت ک من تورو میرسونم چند روز میمونم نزدیکای ۱۳ ب در برمیگردم پیش پدر مادرم ک ببرمشون بیرون منم گفتم نه دیگه اونا ب تو نیازی ندارن و باید بین مجردی و متاهلیت فرقی باشه گفتم عمو و مادر بزرگت اینا هستن اگر خواستن جایی برن با اونا میرن . عید رو اصلا ن زنگ زدن ن تبریک گفتن میدونم من کوچیکترم باید تبریک بگم ولی مثلا سال اوله و تازه عروسشونم و اینا فکر کردم خودشون ی پیامی چیزی میدن ک ندادن
حالا امروز همسرم برا یکار زنگزده بود باباش میگه بابام سرسنگین ج داده و اینا میگه چون پیششون نبودیم و شاید خواستن جایی برن و من نبردم و فلان لازم ب ذکرِ ک ما قبل رفتن گفتیم جایی میرین گفتن نه ما روزه تیم نمیتونیم جایی بریم نظرتون؟