شوهرم چن بار دعوتشون کرد جای دیگه مهمون بودن خودشون گفتن شنبه . من گفتم زنگ بزن مطمئن بشیم میان یا نه . مرده گفت فردا جای دیگه ام قول دادیم ببینم کدومو میشه بیایم بهت خبر میدم . به شوهرم گفتم بگو پس زودتر اطلاع بده . متوجه نشد چی گفتم گفت خب ما زودتر گفتیم بهتون 🤦♀️ مرده ام با ی حالی گفت باشه میایم یجوری شدم . دستم به کار نمیره . حالم خیلی بده .
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!
اره بخدا اخه خودمونم ی جا دیگه دعوت شدیم من گفتم مطمئن بشیم میاد یا نه که اینجوری خورد تو ذوقم
چقدر ادم فکرش درگیر میشه به خاطر نفهمی یک عده. حق داری عزیزم حالا شما هم برای خدا نیت کن کارهاتو انجام بدی اصلا هم به اونا فکر نکن. فکر کن چند تا از دوستای خدا رو میخوای پذیرایی کنی حالت بهتر میشه.
ده ساله ازدواج کردم هیچ کس رادعوت نکردم مهمونی بدم خیلی راصیم. ازهمه صربه خوردم قطع رابطه هستم باهمه. بعدشم فقط خانواده ام رااهمیت میدم ول کن اخه خاله........