من وهمکارم دایم باهم میریم ماموریت همکار من یه ادم نفهم استرسی مثلا نظرش رو راجب غذا پرسیدم گفتم قبل بیرون رفتن گفتم به نگهبان مهمانسرا بگیم چی میخوایم تا برگردیم برامون بگیرن با لحن خیلی بد میگه نه بیرون یه چیزی میخوریم اولا اینکه بیرون چیزی بخوریم باید خودمون پول بدیم که فاکتور ارایه. بدیم بعدشم سه ساعت باید بگردیم تا غذا خوری پیدا کنیم من هیچ نگفتم ولی بعدش میگفت غذای اینجا تکراریع گفتم منو بیار تا انتخاب کنیم
هیچی منو اوردیم تا غذا انتخاب کنیم ولی راستش ناراحت شدم از لحنش از نظر دادن اینجوزیش
راستش فکر کنم تو خونه هیچ کس بهش نمیکه مثل ادم رفتار کن حال دعوا کردن باهاش ندارم ولی ما سرکار هم باهم هستسم تازه میگع تو دوست صمیمی منی کدوم صمیمیت والا