سلام خانما.اول ببخشید که طولانی میشه.من 5سال ازدواج کردم و تا هفته اینده انشالله دخترم به دنیا میاد شوهرم ادم خوبیه یعنی مهربونه به وقتش با محبته خیلی تو خونه کمکم میکنه.اما تو این زندگی هیچ وقت رفاه مالی نداشتیم شوهرم همیشه بی پول بوده هر 6ماه کارشو عوض میکنه هر جا کار میکنه بهش حقوق نمیدن الان 3ماه حقوق طلبکاره رفته شکایت اما ندادن خدارو شکر خانوادم کمک میکنن خانواده خودش که اصلا فقط هربار میان اعصاب مارو بهم میریزن و میرن.اما خانوادم باهامون راه میان بابام بهمون یه اپارتمان داده که توش زندگی میکنیم از برنج و گوشت و میوه و ملزومات زندگی هم برامون میارن البته وقتی شوهرم بی پول باشه وقتی داشته باشه خودش میخره الانم که خورده به بی پولی پول دکتر رو هم مامانم میده من شرمندشونم اما میگن فدای سر خودتو بچت عب نداره اما احساس میکنم شوهرم پررو شده یعنی انگار عادت کرده که بقیه کمکش کنن الانم که دوماهه بیکاره نرفته دنبال کار.
انگار میگه خوب من نداشته باشم هستن کمک کنن دوسال پیش شوهرم بدهی بالا اورد نزدیک 40 تومان هر روز مامور میومد در خونه از دادگاه میومدن یه روز ارامش نداشتم دوسال درگیر دادگاه بودیم حتی داشتن شوهرمو میبردن زندان خانوادش که گفتن به ماچه برین دنبال کارتون اخر سر وقتی بابام دید اونا کاری نمیکنن رفت و بدهی شوهرمو داد شوهرم گفت خورد خورد پول باباتو میدم اما نداد اینم بگم تو اون مدت که بدهکار بود بعضی شبا از ترسش خونه نمیمود کلا همه چیو ول کرد وقتی بدهیش داده شد با پررویی اومد و دوباره باهم زندگی کردیم من میخاستم جدا بشم اما بابام نمیدونم چرا شوهرمو دوست داره بهم گفت حالا که دیگه بدهی ندارین میخای تنهاش بزاری البته شوهرم خیلی احترام بابامو داره خیلی کمکش میکنه اما همه از سیاستشه چون میدونه ازش نفع میبره.خلاصه کنم که از بیکاری و بی پولی شوهرم کلافم اونم الان که باید برم سزارین شم حتی پول بیمارستان دولتی رو هم نداره الان یخچال خونه خالیه مامانم گفت خرید میکنم نیارم گفتم دیگه بسه مادر من اون میبینه هر بار نمیخره شما میارین عادت کرده بزارین ببینم این بار جیکار میکنه البته تو حاملگی خداییش همه جی خرید اما الان دوماهه حسابی بی پوله.اما باید یه فکری بکنه یا نه بره سر کار شبا تا 2میشینه پای تی وی بعدم تا 8صبح خوابه میزنه بیرون نمیدونم کجا میره باهام حرف نمیزنه روز نیست اشکمو در نیاره اصلا فک نمیکنه بچه به دنیا بیاد خرجمونو از کجا بیاریم مطمئنم دلش به بابام خوشه.
نمیدونم باید چیکار کنم به خانوادش نمیتونم بگم چون کاری نمیکنن تازه منو هم مقصر میدونن اما من فکر اینده و فردای بچمم تا کی میشه دستم جلو بابام دراز باشه
عزیزم ایشون عادت کرده و تنبل شده،تنها راهش اینه که دیگه خانوادتون کمک نکنن که در اون صورت ممکنه لج کنه و بدتر بشه
شده که کمک نکردن اما وقتی میبینن چیزی تو خونه نیست دلشون طاقت نمیاره اونم با شرایطی که من دارم خوب اونام پدر و مادرن منم میدونم عادت کرده واقعا نمیدونم چیکار کنم گفتم با وجود بچه قطعا مسولیت پذیر میشه اما انگار نه انگار
اگه میدونی که خدایی نکرده باعث آزار و اذیت شما و بچه نمیشه ،پدر مادرتونو قانع کنین که کمک نکنن یا حداقل همسرتون متوجه نشه کمک کردن ،همسرتونم باهاش صحبت کنین مثلا در مورد آینده بچه و این چیزا بگین بذار بزرگ شد به پدرش افتخار کنه و از این حرفا،ببین رگ‌خوابش چیه یا به چی حساسه از اون نکته استفاده کن
درسته که کارنیس اگرم باشه حقوقش ناچیزه اما شوهرتون عادت کرده میدونه که خانواده شما نمیزارن لنگ بمونه ازاول اگه خانواده شمام کمک نمیکردن الان بنظرم اوضاع اینطور نبود و حداقل درامد ثابت ناچیز ماهانه داشتید
نه اذیت نمیکنه که اگه کمک نکنن.اما بخوان پنهانی کمک کنن خوب میفهمه منکه پولی ندارم که خرج کنم.از هر راهی بگی وارد شدم اما انگار براش مهم نیست الان تو اوج بیخیالی ترسم از اینه که مجبور شم با بابام برم بیمارستان پول اونجارو هم اون بده البته با این شرایط حتما همینطور میشه
تا دوسال هیچ کمکی نمیکردن چون خبر نداشتن روز بود هیچی برا خوردن نداشتیم نون خالی میخوردم تا اینکه بابام فهمیدو به شوهرم گفت تا وقتی کار پیدا کنی و بدهیاتو بدی من کمک میکنم اما بعد برا شوهرم عادت شد خوب اونام وقتی میبینن هیچی نداریم طاقت نمیارن میخرن میارن برامون نمیدونم شوهرمو طلسم کردن که هر جا کار میکنه پول نمیدن از طرفی انگار مهره مار داره که بابام انقدر درکش میکنه همش میگه حق داره اوضاع کار بده اخه دیگه شد 5سال تا کی اونا خرج مارو بدن
چی بگم عزیزم من نمیدونم اخلاق شوهرت چطوریه،ولی کلا نذار خانوادت کمک کنن ولی واسه زایمان بگو حواسشون باشه،همسرتم از هر راهی فکر میکنی شدنیه بفرست سرکار بهشم بگو خانوادم خودشون پول لازم دارن نمیتونن یمدت کمک کنن
عزیزم پدر و مادرت کار اشتباهی کردن .بخدا 4 ساله ازدواج کردم تا حالا ی تیکه کوچیک مامانم بهمون هدیه نداده .اما شوهرم اصلا اینجوری نیست خیلی چیزها واسشون خریده .تازه شوهرم مامانم و اینا رو جای هم میبره باماشین .دکتر .حرم .عروسی .با اینکه وضع مامانم خوبه .تو خودت برو خونه مامانت بخوره بزار یخچال خونه خالی باشه .هر وقتم چیزی گفت بگو هیجی تو خونه نیست
بعد زایمان برو خونه مامانت بزار شوهرت خونه خودتون باشه بگو تا تکلیف کار و مشخص نکنی نمیام .جدی باهاش برخورد کن .
به نظر منم شوهرت بدعادت شده عزیزم.
شما و پدر و مادرت باید یه فشاری بهش بیارین تا جدیت بیشتری داشته باشه.
مثلا پدرت باهاش صحبت کنه و یه تشری چیزی بهش بزنه تا یه تکونی بخوره.
اخه عزت نفس خودش چی میشه؟اکثرا مردها دوست ندارن از طرف خانواده زن چیزی بهشون بدن
