شوهرم پسر اوله خانوادس پدرشوهرمم چندسالی میشه فوت کرده،یه برادر کوچیکتر از خودش هم داره که چندسالی میشه ازدواج کردن
من دوتا پسر دارم جاریم دختر،بچه های من یکسالی بزرگترن،کلا همیشه مادرشوهرم از شوهرم توقع داره از هرلحاظ انگار شوهرمنا به جای شوهرش میبینه تا پسرش،هیچوقتم من و شوهرم عزیز نیستیم سوگلیش برادرشوهرم وجاریم و دخترشن خیلی بینمون فرق گذاشته میشه از هرلحاظی بچه اونا خیلی خیلی بیشتر میخادش بیشتر توجه میکنه بهش،هدیه هاش سنگین تر از بچه های منه
شوهرمم خیلی بیشتر از زن وبچه ش برادرش براش مهمه اونا برعکس انگار ما رو نمیبینن هرکاری میکنن هرجا میرن فقط مادرشوهرم میبرن مهمونی دعوت میکنن مادرشوهرم هست اما به مانمیگن کلا ما دوبار خونشون دعوت شدیم،اما ما هرکاری بخایم بکنیم باید به اونا بگیم
چندوقت پیش جاریم مهمون داشت مادرشوهرم و چندتا فامیلا شوهرم بودن اما اصلا به ما نگفتن،الان من عیده میخام مادرشوهرم دعوت بگیرمشوهرم قهر کرده میگه الا بلا باید داداشم و زنش باشن اگه نه نمیزارم مامانمم بیادش خونمون منم کلا قید مهمونی دادن رو زدم
برای دخترش هم مرتب باید هدیه بخریم،سفر بریم سوغات سفر براش بگیریم،عیدی،هدیه روز دختر اینا بگیریم اما درصورتیکه اونا اصلا بچه های من براشون مهم نیستن هیچوقت ارزش نذاشتن به بچه های من
مگه میشه یه نفر اینقدر به برادرش اهمیت بده حتی دل زنش بشکنه؟کلی هم خرجشون کرده تا الان خرج عروسیشون،خرید طلا وماشین همه به عهده شوهرم بوده چون مادرشوهرم معتقده چون پسر اولی باید جا بابات براش پر کنی اما اخه چرا تهش احترام نداریم هیچوقت؟چرا ارامش و اسایش من و بچه هام فدای یه زندگی دیگه ای شده؟
خیلی دلم گرفته خیلی شکستم خستم
شماجای من بودید چیکار میکردید؟
الانم با دوتا بچه گفته برو خونه بابات چون داداشم دعوت نکردی خونمون
منم اومدم قهر