خاهرم عمل کرده بود رفته بود اونجا به شوهر و بچش نزدیک ده روز اینا بعد من یه ماه بود نرفته بودم یه وعده رفتم بخاطر اینکه بچه ها باهم شلوغ میکردن سریع برگشتم و دیگه نرفتم گفتم بزار اون استراحت کنه ها دم عیدی من هفته ی اخر بارداریم بود پاشدم رفتم یکم مادرم مثلا مراقبم باشه برام سخت بود کارامو انجام بدم گفتم دو روز بمونم استراحت کنم خاهرم سریع پاشد شال و کلاه کرد اومد با اون بچش که از دیوار راست بالا میرع منم اعصابم شلوغیو نکشید پاشدم برگشتم خودش حالا یه هفته اتراق کرده اونجا اصلا نگفت این دفعه من رعایت حال اینو کنم خیلی رو مخم بود این خودخواهیش