دعوت نکن
به شوهرتم بگو برگشتیم دعوت میکنم که باخیال راحت پذیرایی کنم و بمونن
کلید خونتم نذار
من یبار مادرشوهرم اومد بره دکتر شوهرم کلید خونهرو داده بود
چنتا از وسایلام جا به جا شده بود
صاف بهشون گفتم وقتی خودم نیستم نیاید ،چون مادرشوهرم هرچی میخواد صاف تو روی آدم میگه اصلنم براش مهم نیست ناراحتت کنه
شش تا بچه داره یکی از یکی بچه ننه تر
شوهرمم از این اداها داشت قهر میکرد اذیت میکرد نق میزد دو سال تحملش کردم سال سوم
میخواستیم با خانوادش بریم مسافرت بهش گفتم به تلافی اون کاری که کردی از دماغ همتون درمیارم
گفت از این به بعد خودمو کنترل میکنم فقط سفر رو خراب نکن ،دیگه همون شد و تموم .
اینجور آدما ببینن لی لی به لالاشون میذاری بدتر میکنن