چراخب خیلی سخته دوری و دل تنگی مخصوصا توشهری ک هیچکسو نمیشناسی و حتی زبونشونم نمیفهمی ولی خب گاهی شرایط ایجاب میکنه من بخاطرهمین بچه دارشدم تالااقل حالاک.توخونه ام با بچم سرگرم بشم چون واقعا دردناکه خودتی وخودت الانم همسرم شب کاره توشهر غریب اونم شب کار خودمموخدام فقط
من ،
آره چون هم واقعا شوهرمو خیلی دوستش دارم وهم ازخونوادم دل خوشی ندارم
من تقریبا هرسه ماه یه بارمیرم.اگه برگردم عقب همسرمو انتخاب میکنم ولی شرط میزارم اون بیاد شهرمن.دوری خییییلی سخته
من نميدونم راضی ام یا نه آخه یه موقع میگم کاش همیشه پیش خونوادم بودم یه موقع میگم همینجا خوبه تنها باشم بهتره تا دوروبر فامیل باشم و هزار جور مشکلات، خودمم نميدونم چی میخوام
من فعلن که دور نشدم ...اماتحمل هم ندارم جدا بشم از فامیلها و خونواده ...انتخاب سختیه ...
ببين بستگي به خودت داره، دلتنگي خَيلي سخته مخصوصا وقتيً خودت مستقيم انتخاب نميكني كه جدا بشي از خونواده، ولي اگر خودتو سرگرم كنيً خَيلي راحت تر باهاش كنار مياي و قبول ميكني اما اگر بيكار بشيني همشً غصه ميخوري و به جون شوهرت غر ميزني
من
ماهی یبار یا دوماه یبار میرم اصفهان خونه پدرم
ولی دوری خیلیییی سخته از هر لحاظ مثلا الان که باردارم دلم میخاد تو هرشرایطی مادرم کنارم باشه یا بعد زایمان که شدیدا به مادرم نیاز دارم اینجا اومدم تک و تنها شدم صبح تا شب تو خونه درو دیوار نگاه میکنم خداروشکر شوهرم خوبه ولی نمیدونم اگه برگردم عقب باز انتخابش میکنم یا نه
عروس ما بخاطر دوری از خونوادش بعد شش سال داره جدا میشه میگه نمیتونم این دوری رو تحمل کنم ....البته اون تک دختر هست من یه کم هم بهش حق میدم
منم اومدم شهر شوهرم
اگه برگردم عقب نههههههههه
