من دو ساله عقدم الان قراره بعد دوسال عروسی بگیریم شوهرم اصالتا خوزستانیه و دوساله رفتن شمال مادرش شمالیه بعد قرار شد جشنو تو خوزستان شهر شوهرم بگیریم خونه ما هم یکی از شهرها خوزستانه ک تا شهر شوهرم سه ساعت فاصله داره حالا مادر شوهرم میگه ما پنجاه نفریم شما هم پنجاه نفر دعوت کنین من فقط ده میلیون دارم واسه طلا و عروسی در حالی ک ما خونواده پرجمعیتی هستیم پنج تا عمه و پنج تا عمو و چن تا خاله و دایی دارم و کلا خونواده شلوغی هستیم مثلا میگن عمه هاتو فقط یکیشو دعوت کن هر چی میگم نمیشه حالیشون نمیشه من از اول گفتم جشن نمیخام وقتی قراره ایطوری باشه و دوستامو و فامیلامو دعوت نکنم شما بگین من چیکار کنم؟
عروسي ما چهل ميليون شد و پولمونو در واقع ريختيم دور الان پول خونه نداريم و حتي فعلا پول نداريم بريم عكس و فيلم عروسيمونو بگيريم من ميگم نگيييريد عروسي اصلا😐
حقیقت آیینهای بود که از آسمان به زمین افتاد و شکست، هر کس تکهایی از آن را برداشت خود را در آن دید، گمان کرد حقیقت نزد اوست، حال آنکه حقیقت نزد همگان است.
یاباید عروسی نگیری یا باید درست بگیری مگه میشه یه عمه رودعوت کنی یکی دیگه رونه اگه نتونستی قانعشون کنی بگو خرج فامیلاموبابام میده کادوهارو هم بابام برمیداره براخودش
مگه خوزستانی نیستن ؟از رسم و رسوم اطلاع ندارن ک اینجوری میگن ؟اینجوری ک بدتر دلخوری پیش میاد یکی رو ...
والا منم شوهرم خوزستانیه تنها چیزی که ندارن رسم و رسومه😐نه خرید نه طلا نه مراسم با یه حلقه زنش شدم در صورتیکه ندارم نیستن،حالا کارشونو کردن مادرش برمیگرده میگه دختره گفت عروسی نگیریم😕در صورتیکه من از اول گفتم نامزدی نمیخواد فقط عروسی