اصلا منطقی نیستش به خدا چند بار گفتم بیا بریم یه قرص بنویسه برات یکم آروم بشی افسردگی داری یا با روش ها زیادی تو حال خوشش نشستم باهاش حرف زدم اصلا قبول نکرد که هیچ حال منم بد میشه😭😭😭 یعنی حالم از مادر و خواهر بهم میخوره
خواهر احمقم میشینه ریز به ریز جزییات زندگیشو برای مادرم تعریف میکنه مادرمم میریزه تو خودش دیوونه میشه بعدشم خواهرمو نصیحت کردنی قبول نمیکنه میگه چیکار کنم طلاق بگیرم منم دیوونه میکنن از دوتاشونم حالم بهم میخوره دیگه به خواهرم میگم اگه حرف کسی رو قبول نمیکنی که درسته غلط میکنی ریز به ریز جزییات شوهر عنترت رو برای مادرمون تعریف میکنی اینو دیوونه و افسرده تر میکنی به خدا با خواهرمم الان قهرم😭😭😭