دلم زندگی جدید میخواد کاش میشد

به بن بست رسیدم هیچ برنامه ای برای زندگیم ندارم جز پسرم هیچ انگیزه ای برای بیدار شدن ندارم با خودم میگم کاش اونو هم به دنیا نمی آوردم تو این دنیای بد اونوقت راحت میتونستم به زندگیم خاتمه بدم.تازگیا همش بد میارم هرکاری میکنم آخرش بد تموم میشه.خدا همه راههای خوشی رو به روم بسته همش راههای بدبیاری رو داره برام هموار میکنه

دقیقا همینجوری بارها بهم گفتن هیچوقت هیجا هیچکس خوبیامو نمیبینه آخرش هم میگن میخواستی نکنی.هیچوقت دستم نمک نداشته.هیچوقت نتونستم به خودم بها بدم از چشم افتادم

بیشترین نمک نشناسیا رو از شوهرم دیدم و فرو ریختم

متاهلم یه بچه هم دارم.میدونم چی میگی ولی خیلی سخته تغییر بارها تلاش کردم نشد که نشد حتی بدتر از قبل شد.عزت نفسم پایینه .یه ایراد خیلی خیلی بزرگ که دارم و همیشه ازش آسیب دیدم اینه که حرفام رو با تندی میگم و این همیشه باعث شکست و بد شدن من میشه حتی اگه صد در صد حق با من باشه.لحنم بد.  حتی اگه دارم برای طرف دل میسوزونم طرف بد برداشت میکنه و دلخور میشه.هرجوری تلاش کردم لحنم رو بهتر کنم نمیشه همش هم سر راهم اتفاقایی میوفته که باعث میشه من از کوره در برم خیلی بدشانسم.هی میگم از فردا خودمو کنترل میکنم ولی دقیقا همون فرداش یه معضل وحشتناک برام پیش میاد

کاش یکی بود مدام دم گوشم بهم میگفت چکار کنم اوضاع تغییر کنه.وقتی تو معضل گیر افتادم یکی بگه اون لحظه چی بگم چکار کنم که بد نباشه