گفتم:بوی قرمه سبزی کرده است مست مرا
قرمه است که کُند درد را دوا
گفت:صبر کن تا افطار شود
گر صبر کنی ز گوره حلوا شود
گفتم:صبر بودن در ذاتِ ما نیست
گر پای قورمه باشد در مرامِ ما نیست
گفت: اشکال ندارد، روزه است که سازد صبر
گر روزه گیری یابد فزون این دلِ سبز
گفتمش: بحث، گر بحثِ قورمه باشد
گر بحثِ غذای لذیذ و اصیل باشد
صبر معنا ندارد که ندارد
دل من طاقت دوری ندارد
قرمه باشد و شور نباشد
دل من طاقت شوری ندارد
طاعات و عبادات قبول حق