گلا همینه
از اول ازدواج راحت نمیذاشت برم بیرون و بیام
گاهی پشت تلفن به دوستم میگفتم خب تو برو فلان جا منم تا فلان ساعت میام
میگفت کی اجازه داده بری !
الان چند ماهه با خانوادم قطع ارتباط کرده اونم بخاطر دخترش
شبایی که مهمونی خانوادگی میرم وقتی برمیگردم انقد غر میزنه زهرمارم میشه
دوشب با خواهش و التماس گذاشت برم دوره قران
دیشب بحث پیش اومد چند شب پیش هم همینطوری کتک کاری و بهمان ، بحثمون بیشتر بخاطر کینه هاییه که از خودش و دخترش به دل گرفتم و گفت انقد ازادت گذاشتم این شدی اجازه نداری فردا بری دانشگاه اصلنم دوره قران نمیری ، پشیمونم که بحث راه افتاد ولی خب ....
بابام میگه اصلا از همچین مردی بخاطر بیرون اومدن و دیدن فامیل خواهش نکن ارزش نداره