امروز تاساعت یک و نیم مدرسه کلاس داشتیم اما 2 زنگ اخرو نداشتیم فرستادنمون خونه منم بابام ماشینش خراب بود 5نفر بودیم اومدیم خونه البته من خونه خالم نزدیکه خونمونه کلید نداشتم مانمم خانه دار نیست رفتم خونه خالم و به مامانمم اونحا زنگزدم بعدش ساعت 3و نیم بابام اومد دنبالم منو اورد خونه رفت
من مریض بودم سرما خوردم دیشب حالم وحشتناک بد بود دوتا قرص باهم خوردم یه ذره خواستم بخوابم و دقیقا نیم ساعت بعد بابام با عصبانیت شدید بالا سرم بود و دعوا که چرا خوابیدی درس نمیخونی و من دوستم گوشیم نبودش زنگ زده بود مامانم که سرکار بود گفته بود ک کلاس خصوصی داریم منو بفرسته مامانمم گفته بود ولش کن دوستم اصرار کرده بود ک مهمه کلاسه بابام اومده بود دنبالم و توی مکالمه دویتمو مامانم مامانم میاد میگه امروز ساعت چند تعطیل شدین دوستمم میگه زنگ اخر و نداشتیم و اینا اومدیم
حالا بابام که بالاسرم بود گرفت تاجایی که تونست منو کتک زد و زد تو سرم که چرا خوابیدی و الان زنگ میزنم مدیرت تو مدرسه رو پیچوندی کلی حرف زد
انقدر گریه کردم که حد نداره الان نمیدونم چیکار کنم دوستمم بهم گف هیچ وقت خانوادتو درک نکردم راستم میگه دیووونه شد دیگه حالا چی بگم بچه ها