زنداییم از بچگیم دورو بود تو ظاهر زبون باز ومهربون ولی درعین حال زهرشو میرخت .داییم طفلی این چندسال اسکلت شده (واقعا اسکلتا!!)موهاش همش ریخته از بس زنش اذیت میکنه .ما الان نزدیک۷سال خونه داییمو ندیدیم اصلن رو نمیده ولی همه مهمونیاروبا پررویی میومد من به عنوان خواهرزاده همیشه بی طرف بودم اما الان ازش متنفرم خیلی مامان بزرگم و خاله هامو اذیت کرده اما اونا به خاطر داییم و بچه هایش چیزی نمیگفتن که زندگیشون بهم نخوره وگرنه دلشون خونه .
مامان بزرگم خدایی خیلی مظلوه حتی روز مادر داییم تنها میاد الآنم داییم گفته دیگه مهمونیارو نمایم ببخشید
آخه چرا انقدر ظالمه
داییم دوشیفت کار میکنه خونرو به اسمش زده
اما زند داییم واقعا عوضیه میخواد از خانواده جداش کنه
بعضی وقتا میام نی سایت بقیه آنقدر بد خانواده شوهرشونو میگن اما خانواده ما بخدا اینجوری نیست همیشه عزت و احترام میزاریم
بعضیا واقعا لیاقت خانواده شوهر خوب ندارن