سعی میکنم نزدیک شم بهشون سنشون کمه احساس میکنم مادرشوهرم برعکس عمل میکنه.
با دوتاشون اره خیلی صمیمی
با دوتاشون نه دشمن هستم
یکیش هم کلا یود و نبودش یکیه
جای مادرمه اختلاف سنی داریم
خیلی دوسش دارم چون دانا و محترمه
نه صمیمی نشی بهتره حتی اگه بچه باشه پرو میشن منم خواهرشوهرم کوچیکه
خیر، چون از بدو ورود من به خانواده ون هر کارو رفتارم رو کلی تحلیل و بد برداشت میکردم وفکر میکردن من باهاشون دشمنی دارم و اومدم پسرشون رو بدزدم.
الان رابطه م باهاشون فقط سه یا چهار بار در سال رسیده.
همسرم با ۵تا خواهراش کلا قط ارتباطه
نه، از اول چندان صمیمی نبودم، در کل هم خیای خودش رو دست بالا میگیره (نه برای من برای همه) و من با این رفتاراش کنار نمیام، حس میکنه همه نوکر باباش هستن 😂
یعتی اوایل من مدیریت میکردم چون شوهرمم بخاطر یه سری چیزا رابطش با پدر و مادرش خوب نبود یه حرفی یا تیکه ای مینداخت مادرش سریع آتیشی میشد من آرومش میکردم تا اینکه روابط بهتر شد. یه مدته انقدر دل شکوندن دیگه کاری ندارم ولی اصلا این موضوع به بچه ها مربوط نیست تازه تاره دارم میبینم رفتارشون تغییر کرده با اون سن کمشون محلم نمیذارن
چون ازم کوچیکترن به چشم خواهر کوچیک نگاشون کردم تو انواع مناسبت ها کادو و اینا حتی میبردمشون بیرون. رابطشون رو با شوهرم خییییلی بهتر از قبل کردم. یه مدته کلا نه زنگی نه سر میزنن نه حتی وقتی میریم خونشون حرف میزنن با آدم. چون اشاره مادرشوهرم رو تو مهمونی دیدم احساس میکنم اون به هم میزنه
بعد مادرشوهرم یه مشکل بزرگی که داره با من یا شوهرم سر یه چیزی بحثمون میشه میره سیر تا پیاز برا دخترا تعریف میکنه یکیش ۱۷ سالشه یکیش ۲۰. دیگه طوری شده میخوایم درمورد یه چیز جدی صحبت کنیم سریع میپرن وسط حرفمون
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیستتاپیک های به روز شده
10 ثانیه پیش
10 ثانیه پیش
11 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
