من معلم هستم...
سر مسئله ای تو پاییز دو روز از دوستم که اونم معلمه اما شیفت مخالف من...
خواهش کردم که بیاد سر کلاسم تا من برم به کارم برسم.. اونم اومد..
ولی باید یه نفر رو میاوردم و حق الزحمه بهش میدادم بهتر بود تا مدیون کسی نشم..
دوستم مجرده.. اون موقع که من گفتم بیاد روز عادی بود..
حالا این دوستم دیشب زنگ زده که کاری برام پیش اومده فردا میتونی بیای جام..
اصلا پیش خودش فکر نکرده که من امروز روزه هستم..چطور میتونم دوشیفت برم سرکلاس.. با زبون روزه صبح تا غروب سرکلاس ابتدایی بودن عین خودکشیه.. بعد اینکه من صاحب زندگی هستم.. دوتا بچه دارم.. باید افطاری و شام آماده کنم برای خونم..