یه پسری منو بعد ۵سال تنها گذاشت گفت هیچ حسی بهت ندارم گفت اگه من مقصرم تاوانشو میدم. در حالی که من چیزی نخواستم جز اینکه تکلیفمو روشن کنه. خیلی دلم شکست خیلی. یعنی گریه کردم لرزیدم شبا با لرز از خواب بیدار میشدم حالم خیلی خراب بود خییلی.از ته دلم کلی اه کشیدم
حالا مادرش یهو مریض شده یه عمل سخت و ریسکی داره که کلی هم پول عملشه.
ولی من دلم نمیخواست کارما اگه باشه به مامانش برگرده. مامانش و خیلی دوست دارم الانم گاهی میبینمش منو خیلی دوست داره.
دوست دارم بزنم پسررو نابود کنم اما مامانش و خیلی دوست دارم خیلی. حالم خرابه من نگران مامانشم خیلی دوسش دارم اما حتی نمیتونم برم حالشو بپرسم خیلی دوسش دارم چون میدونم منو خیلی دوست داره
به نظرتون از اه من زندگیش اینطور شده
اخه کارما باید به خودش برگرده نه اطرافیان اونطور بازم میشه بی عدالتی