ما دیشب عروسی یکی از همکارای همسرم دعوت بودیم
حالا به صورت خیلی خیلی خلاصه بخوام بگم
یکی از اساتید سال ها قبل همسرم رو هم اونجا دیدیم و از قضا منم اون آقا و پسرش رو از زمان دانشگاهم میشناختم یعنی از قبل ازدواجم
خلاصش اینکه ما بیشتر شب رو کنار این خانواده بودیم که شامل همین پدر و پسر و همسر و دخترشون بود و باهاشون معاشرت داشتیم
خلاصه اینا الان اصلا مهم نبود گفتم که یکم موضوع باز بشه
الان مسئله اصلی اینجاست که به گوش من رسیده دختر این خانواده حرف هایی پشت سر من زده و باعث شده از عصر بهم بریزم کلا
و اولین چیزی که یادم اومد اینجا بود که بعد از کلی وقت بیام و حرف بزنم
من نمیدونم دقیقا چیا گفته ولی چیزی که دوست من گفت مثل اینکه به نظرش من یه دختر لوس و بی دست و پا اومدم و حیف شوهر من که با یکی مثل من ازدواج کرده