به خدا من بی ادب نیستم ولی دلم خیلی خونه تو تایپیک های قبلیمم هست که خانواده شوهرم انگار وجود ندارن و من شوهرم رو از یتیم خونه آوردم ، الان هم که داریم سر بی مسئولیتی و اخلاق نداشتن و پول نداشتنش و وقت نداشتنش برای من تو این سال های اخیر ، طلاق میگیریم ، خانواده اش عین خیالشون نیست ، زنگ زدم بهسون گفتم یه قدم بر نداشتن ، میگم اومدم خونه بابام پسرتون همه پول ها رو به باد داده ، اصلا انگار نه انگار
الان هم پسرم دندون هاش مشکل داره ۵۰ میلیون هزینه درست شدنشه چون باید بیهوشش کنن ، شوهره میگه ندارم ، دلم می خواد زنگ بزنم به خانواده اش هر چی رو دلم مونده تو این سال ها نگفتم رو بگم ، به نظرتون چیکار کنم ؟
همیشه عروس ساکت و آرومی و خوبی بودم ولی زدم به سیم آخر