اونایی که نمیدونن بعد از ۳هفته قهر رفتیم دیشب آشتی کنون
هیچی شوهرم برد فست فود که کنار شهربازی رو بسته اس
هیچی کلی فک زد ،که یادم‌نیست، ولی اینکه ببخشید ،و غلط کردم و، این حرفا... بیا یه بار دیگه فرصت بده بهم
بعدا گفت: از اینکه رو پای خودتی بدم‌میاد،
از اینکه از پس همه کاری بی من برمیای، بدم میاد...
بهم‌تکیه کن!
من هیچی نگفتم😕😕😕یعنی کل دیشبو به زور ۱۰تا کلمه حرف زدم!
بعد داشتیم غذا میخوردیم، یهو زن دوستش با پسرش اومدن
با شوهرم دست داد با من فقط سلام علیک کرد😐😐😐😐
فکر کنم نامحرم بودم😐
شوهرم بهش غذا تعارف کرد،گفت: بردار
گفت :نه به جان هادی(شوهرش)نمیخورم نه بخدا!
۳ تا برش از پیتزارو برداشت😐
اصلا به روی خودم نیاوردم که حسودیم شد که باهاش دست دادم شوهرم فکر نکنه مهمه ☹
برگشتم تو اتاق خودمون ولی بازم باهاش حرف نمیزنم ناهارم پختم
ماشاالله به زن هادی 😒😒😒
چه پروبوده😈
شایداشتباه دیدتون🤔فک کرده اون زنه🤔
دعوا این سری سر چی بود
بعد اینکه پدر شوهرت اومد
۳ تا رو با دستش برداشت؟
ای بابا اصل مشکلتون چی بوده
زن هادي باشي و انقدر جلف😒
واه وا ه چ زنی
میخواستی بگی به جان خودت بترکی😆 خوبه سیر بوده
چ ضایع ۳تا برداشته . ب جان هادیشم قسم خورده
