باهاش خیلی راحتم مثل خواهرمه بحث سر رقصیدن و اینا شد بعد منم خیلی درونگرام و اصلا اهلش نیستم و خیلی معذب میشم موقع رقصیدن ولی اون دقیقا برعکس منه بعد گفت که منتظرم داداشم ازدواج کنه دوباره عروسی داشته باشیم بعد من گفتم واییییی میدونستی من یکی از ترسلی بزرگم رقصیدنه درحدی که اصلا دوست نداشتم فلانی(داداشم) ازدواج کنه چون میترسیدم موقع عروسیش مجبورم کنن برقصم (عروسیش تابستونه)
به نظرتون ناراحت شده؟