فقط اونقدی خسته ای که حوصله شنیدن توجیه کردناشونو نداری
حوصله بحث نداری
کاش ادما میفهمیدن خیلی جاها وقتی بجای گرفتن مچشون دستشونو محکترم گرفتی واسه این نبود که بهشون نیاز داشتی شاید خواستی
««« از دست دادنشونو»» ب تعویق بندازی
کاش ادما بفهمن خیلی وقتا که داری پیششون ادای احمقا رو درمیاری پشت خنده هات چ بغض سنگینی گیر کرده و چجوری داری جون میکنی تا ب روشون نیاری