همسایمون زن فضولیه ماهم ارتباطمون و قطع کردیم بد خواهر زادش طلاق گرفت بخاطر بچه دار نشدن اونا هم با ما همساین ما تو محله کوچیکی زندگی میکنیم همه همو میشناسن اومدن گفتن اونا به دختر ما وقت ندادن واس بچه ولی کل محل میدونستن پدر شوهرش اونو دکترای همه شهر برده بود ولی دکترا جوابش کردن هزارتا حرف دراوردن بد من رفته بودم حیاط خودمون دختره از اونجا داد میزد اون دختره به چ جرعتی اومده اینجا من تعجب کردم گفتم شاید با من نبوده بیخیال ولی جز من کسی نبود بیخیالش شدم بد اونا یه فامیل دارن که زمینش بغل خونه اوناس یارو خواسته بره تو زمینش اینا دنبالش کردن اینجا مال ماست گمشو بیرون بد بختو تا میدون دنبال کردن برادر زادش رسید بهش گفت عمو چی شده قضیه رو تعریف کرد براش اونم رفت دادو بیداد کرد اونا از برادر زاده اون مرده میترسن همیشه به من میگفتن اون مرده آدم بدیه سگه و فلان تا چند روز پیش بابامو دید گفت این خاطره رو
منم از چند نفر شنیدم که اینا آدمای خطر ناکین از اینا باید دور شد