شانس مهمه ،برادرمن هشت ماهه عروسی کرده
یه پول خرده وریزی داشته مثل صد تومنی ،پنجاه تومنی ،طی این چندسال زندگی مجردی ،مامانم برمیداشت ،میگفت این قدر پول پیش من داری ،بعدعروسی گفت مامان چقدرپول پیشت داشتم بهم پس بده ،فکرکن کلا پنج تومن ،اونم نقد نداده مادرم ،صد تومنی پنجاه تومنی توجیبش بوده یا تواتاقش جامیزاشته ،اون پس گرفت هیچ ،دیگه نگفت مادر اون از پول مغازه برمیدارم حالانمیگم برای خودت ،انگارمثل پسر مردم پول دادم بهت ،حداقل از پول مغازه برمیدارم!نکرد
پول یه مغازه روپدرم فروخت ،قرار بود خرج وهزینه ها رو برداره ،بقیه روبین بقیه بچه ها ومادرم تقسیم کنه ،بهترین ها خرجها روکردبرای خانم وعروسی اما باز پول موند،اونم بالا کشید وگفت لازم دارم ،دعوا ومرافعه راه انداختن نداد حتی برای مادرم