2777
2789
عنوان

مهمان ناخوانده👿💀 اگه نمیترسی بیا⛔

| مشاهده متن کامل بحث + 8780 بازدید | 199 پست

میخونید بچه ها؟ بذارم بقیشو؟ یا رفتید؟

بالاخره جمع سه نفره ما، چهارنفره شد... نورای عزیزم بدنیا اومد😍 لئا و نورا فرشته های زندگیم💚👸👱‍♀️.... اپدیت جدید امضام ما پنج نفره شدیم و یه گل پسر به جمعمون اضافه شده... درهرصورت همگیشون فرشته های زندگی منن ، خدایا پشت و پناه تمام بچه ها باش💋

بچه ها بعد مدت ها جاریمو دیدم، انقدررررر لاغر شده بود که اولش نشناختمش!
پرسیدم چیکار کرده که هم هرچیزی دوست داره میخوره هم این قدر لاغر شده اونم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم فستینگ گرفته منم زیره رو نصب کردم دیدم تخفیف دارن فورا رژیممو شروع کردم اگه تو هم می‌خوای شروع کن.

حرفای عموسلیمون مثلِ پتک هوار شدرو سرم ،با خودم گفتم :قطعا این عمو سلیمون چیزایی دیده و شنیده ولی به زبون نمیاره که من نترسم،داشتم تو ذهنم با خودم کلنجار میرفتم که با صدای عرعرِ الاغ به خودم اومدم و خودمون رو جلوی حموم خزینه دیدم ،الاغ رو بستیم به درخت و رفتیم داخل که عمو سلیمون اموزشهای لازم رو به من یاد بده . اون زمونا هیچ کس تو خونه اش حموم نداشت مثل الان نبود که هر وقت اراده کنی اب گرم و دوش و غیره به راه باشه حتی توی شهر هم هیچکس تو خونه اش حموم خصوصی نداشت ،اون زمونا همه میرفتن حموم عمومی (خزینه)با در چوبی بزرگ و دیواری از گل و اهک و ساروج ورودی هر خزینه دارای پله های متعدد ،باریک و مارپیچ بود وقتی از پله ها گذر میکردی وارد سالنِ رختکنی میشدی که سکوهای بلندی داشت وباید همونجا رخت ولباست رو از تن میکندی و لنگ میبستی و قبل از ورود پاهارو واردِ حوضچه ی ابسرد میزدی و اونوقت از در بزرگی رد میشدی و واردِ خزینه ی حمام میشدی جایی که حوضچه ی بزرگی از اب داغی که بخارش خزینه رو مثل سونا گرم و مطبوع میکرد و مردم که دورتا دور حوضچه مینشستن و با کاسه هایی از جنس مس اب رو بر سرو رویشان میریختن..

بالاخره جمع سه نفره ما، چهارنفره شد... نورای عزیزم بدنیا اومد😍 لئا و نورا فرشته های زندگیم💚👸👱‍♀️.... اپدیت جدید امضام ما پنج نفره شدیم و یه گل پسر به جمعمون اضافه شده... درهرصورت همگیشون فرشته های زندگی منن ، خدایا پشت و پناه تمام بچه ها باش💋

و همونجا حمام میکردن حتی چیزی به اسم دوش وجودنداشت و معمولا دلاک وظیفه ی شستشوو کیسه کشی و مشتمالی فرد رو برعهده میگرفت.چه روزگار سختی بود وقتی که با هزار زحمت از صحرا هیزم جمع میکردم و بار الاغ میکردم و هیزم رو در گلخند میسوزوندم تا اب داغ برای گرم خوانِ حمام محیا کنم دیگه بعداز دو سه هفته که کمک دستِ عمو سلیمون بودم حسابی فوت وفن کار دستم اومده بود ،تازه حمام یه جورایی برای ریه های من حکم دوا رو داشت چون بخار حمام نفسم رو تازه میکرد و برعکسِ سرما که باعث تشدید بیماریم میشد گرمای خزینه ی حمام مثل اب بود روی اتیش

بالاخره جمع سه نفره ما، چهارنفره شد... نورای عزیزم بدنیا اومد😍 لئا و نورا فرشته های زندگیم💚👸👱‍♀️.... اپدیت جدید امضام ما پنج نفره شدیم و یه گل پسر به جمعمون اضافه شده... درهرصورت همگیشون فرشته های زندگی منن ، خدایا پشت و پناه تمام بچه ها باش💋

من قصه یا رمان بخونم فوری تو ذهنم صحنه پردازی شخصیت سازی وبایگر انتخاب میکنم تموم صحنه ها شب روز حت ...

پس بدا به حالت🤣

بالاخره جمع سه نفره ما، چهارنفره شد... نورای عزیزم بدنیا اومد😍 لئا و نورا فرشته های زندگیم💚👸👱‍♀️.... اپدیت جدید امضام ما پنج نفره شدیم و یه گل پسر به جمعمون اضافه شده... درهرصورت همگیشون فرشته های زندگی منن ، خدایا پشت و پناه تمام بچه ها باش💋

عاها یطور گفتی عواقب گفتم چیز میزای ترسناکش نیان منو بخورن شبم هست 😂😂

حالا بعیدم نیست بیان😗

بالاخره جمع سه نفره ما، چهارنفره شد... نورای عزیزم بدنیا اومد😍 لئا و نورا فرشته های زندگیم💚👸👱‍♀️.... اپدیت جدید امضام ما پنج نفره شدیم و یه گل پسر به جمعمون اضافه شده... درهرصورت همگیشون فرشته های زندگی منن ، خدایا پشت و پناه تمام بچه ها باش💋

میشه برای حاجتم یه صلوات بفرستید؟💚🥺🌹

اگر از من بپرسن قشنگ‌ترین واژه‌ای ای که یاد گرفتی چیه؟میگم پذیرش...پذیرفتن شرایط با تمام سختی هاش،پذیرفتن آدما با تمام نقص هاشون، پذیرفتن این که مشکلات هست ولی باید ادامه داد، پذیرفتن اینکه گاهی اشتباه می‌کنم ،پذیرفتن اینکه من کامل نیستم، پذیرفتن تموم فقدان هااا، پذیرفتن تمام از دست دادن ها 🌱 شکست خوردن هااا ،رها شدن هااا داشتن پذیرش یعنی پایان دادن تمام دعواها و اختلاف‌ ها 🤍پایان حال بد وجنگ و اعصاب و شروع آرامش....بپذیرید بچه‌ها همه چیز رو بپذیرید و رها کنید...اگر کسی دوستون نداره ،اگر کسی ارتباطش رو باهاتون کم می‌کنه اگر کسی ازتون متنفره اگر کسی ازتون دور میشه اگر زندگی اونطور که میخواستین پیش نمیره هیچی جز پذیرش و گذشتن نشون نمی‌ده...چقدر بالغ هستید 🌻یه عدد نومزد دارم که تمام منه:)💚 جان من است او 🤭درخواست دوستی به هیچ عنوان ندید و قبول نمیکنم باتچکر 💙

روزها گذشت من تو کارم یه پا اوستا شده بودم ،سرشب میخوابیدم و پاسی از شب نگذشته عموسلیمون میامددنبالم و با هم میرفتیم که گلخند رو روشن کنیم اخه اون زمونا مردهای ده قبل از اذان صبح تا قبل از اذان ظهر به حمام میرفتن و زنهای ده از ظهر به بعد چون یک حمام بیشتر در ده وجود نداشت وحمام کردن مردم ده نوبه ای بود.سرم حسابی به کارم گرم بود و با وجود بیماری ریه که داشتم به شغلم عشق میورزیدم چون هم انعام خوبی میگرفتم هم به خاطر سید بودنم مردم برایم ناشتایی و خوردو خوراک و نذر ی می اوردن .روزگار بروفق مراد بود تا اینکه یه شب سرد زمستون که برف باریده بود تاکمر،عموسلیمون پیغام فرستاد که ناخوش احواله و باید تا وقتی حالش بهتر بشه خودم تنها برم و گلخندرو روشن کنم .شال و کلاه کردم و راه افتادم ،اینقد برف باریده بود که به سختی پاهامو تو برف جابه جا میکردم ،با هر سختی و جون کندنی بود خودمو به حموم رسوندم و در رو باز کردم ،واردِ گلخند شدم و هیزمهارو روشن کردم و همونجا منتظر نشستم تا اب داغ بشه و به سمت ِ حوضچه ی خزینه هدایتش کنم

بالاخره جمع سه نفره ما، چهارنفره شد... نورای عزیزم بدنیا اومد😍 لئا و نورا فرشته های زندگیم💚👸👱‍♀️.... اپدیت جدید امضام ما پنج نفره شدیم و یه گل پسر به جمعمون اضافه شده... درهرصورت همگیشون فرشته های زندگی منن ، خدایا پشت و پناه تمام بچه ها باش💋

من قصه یا رمان بخونم فوری تو ذهنم صحنه پردازی شخصیت سازی وبایگر انتخاب میکنم تموم صحنه ها شب روز حت ...

چقدر منی

 حالا که امضای منو خوندی برام یه صلوات بفرست مهربون😊 اگه نظرت مخالف نظر منه لطفا منو ریپ نزن هموطن😊 

میشه برای حاجتم یه صلوات بفرستید؟💚🥺🌹

فرستادم ان شالله مشکلت حل بشه

بالاخره جمع سه نفره ما، چهارنفره شد... نورای عزیزم بدنیا اومد😍 لئا و نورا فرشته های زندگیم💚👸👱‍♀️.... اپدیت جدید امضام ما پنج نفره شدیم و یه گل پسر به جمعمون اضافه شده... درهرصورت همگیشون فرشته های زندگی منن ، خدایا پشت و پناه تمام بچه ها باش💋

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
توسط   مغرورجذاب2  |  1 ساعت پیش
توسط   آرزووnic  |  1 ساعت پیش