امروز عموی عزیزمو به خاک سپردیم ،ایشون سالها با سرطان جنگیدند ولی دیگه طاقت نیوورد،خیلی ناراحتم ،مراسم توی یه شهر دیگه بودکه با شهر ما فقط ۳۰کیلومتر فاصله داره،فامیل ما یهرسم دارند که هر کجای ایران باشند دوست دارند در زادگاه خودشون دفن بشن ،من ۱۵سالهزازدواج کردم و تو اینسالها خانواده شوهرم برای مراسم هیچ کدوم از فامیلای نزدیکم به شهر پدری من نیومدند در حالی که مادربزرگ شوهرم که فوت شدند همه عموها وعمه ها خانوادهرخودم اومدند امروز که میخواستیم بریم ختم به شوهرم گفتم به پدرت نمیگی ،گفت نمیخوام تو زحمت بیفتن گفتم تو روت میشه اینو میگی اینهمه فامیل من بهتون احترام میگزارن اما شما چی،بعد پاشدبه باباش زنگ زد اما در دسترس نبود دیگهبیخیال شدیم خودمون رفتیم،امشب شوهرم بهرخونشون زنگ زد و گفت عموی من فوت شده امامادرشوهرم نگفت گوشی بده نانسی یه تسلیت بگم خیلی ناراحت شدم اما به شوهرم چیزی نگفتم تصمیم گرفتم این هفته نرم خونشون ببینم اون زنگ میزنه ،البته عادت به این کار نداره ،حالا میخواستم بپرسم اگه هیچی نگفت به روش بیارم یا نه،چون برای جاریم و داماشون که خواهر و برادر هم هستند توجه بیشتری میکنند
دقیقا مادر شوهر منم همینکارو کرد هر دفعه دعوت کردیم بهانه اورد اما الان پدر بزرگ جاریم فوت کرده تمام مراسما رو شرکت کردن یا عمل کرد مادر رف عیادتش اما مامانه من عمل کرد اصلا نیومد پیشش اینا ب سطح شعور ادم بستگی داره
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!
سلام عزیزم اول همه بهتون تسلیت میگم روح عموتون شاد منم مشکل شمارو داشتم چند تا از بستگانم فوت کردند و مادرشوهرم با اینکه می دونست اصلا به روی خودش نیاورد ولی برای جاریم فامیل دورشم می میره می دوئه میره منم این سری خالش فوت کرد به روی خودم نیاوردم بچه برادرش فوت کرد رفتم فقط به اونا تسلیت گفتم و اومدم الانم باهام قهره که من عزادار بودم بهم تسلیت نگفته برامم مهم نیست چیزی که عوض داره گله نداره مگه عموی من زن عموی من و خالم فوت شدند بهم تسلیت گفت
شاد باش چنان که آوازه ی شاد بودنت طوری در شهر بپیچد که رو سیاه شوند کسانی که بر سر دیدن نگاه غمگینت شرط بسته اند . . .
مادر همسرم علیرغم اینکه پیره همه چی خوب یادشه تولد همه یادشه حتی خواهرزاده هاش اما تولد من و همسرم و بچم فقط یادش نمی مونه تا حالا برام مهم نبود ولی امسالم که به همسرم تولدش تبریک نگفت سر اینکه چرا من بهش تسلیت نگفتم تصمیم گرفتم دنباله رو راه همسرم باشم و دیگه باهاشون کاری نداشته باشم تا حالا هی میگفتم گناهه پدر و مادرن صله رحم واجبه ولی ارتباط یکطرفه هیچ فایده ای نداره راست گفتن واسه کسی بمیر که برات تب کنه
شاد باش چنان که آوازه ی شاد بودنت طوری در شهر بپیچد که رو سیاه شوند کسانی که بر سر دیدن نگاه غمگینت شرط بسته اند . . .