چقدر غم انگیز بزرگ شدن قبلا ها روز شماری میکردم برسم به اون روز تا تولدم بشه جشن بگیریم .
دیروز یروز خیلی عادی مثل بقیه بود نه جشن نه کادو نه تبریک فقط پدر مادر و خاله هام تبریک گفتن .دیروز ولنتاین هم بود اما شوهرم اصلا حتی تبریکم یادش رفت بگه
نمیدونم چرا تا اخرین لحظه منتظر بودم الان حتما یه برنامه ای برام داره .تا لحظه اخر همش منتظر بودم یه حرکتی بزنه .امشب مامانم گف بیا اینجا من برات تولد بگیرم اما شوهرم گف نه داداشم دعوت کرده باید بریم اونجا