انقد اذیتم کردن تا مجبور شدم نامزد کنم
نامزد کردم 3ساله عقدم نامزدم هزاااار بار خیانت کرد زجر کشیدم زنده زنده جون دادم
خیلیییییی عذاب کشیدم ولی برای دهمین بار بخشیدم
من هیچی کم نداشتم از اونم سرتر بودم قشنگ تر بودم من احمق خاک تو سر بخاطر اینکه دنبال گوه بازی ندارع بخاطرش دخترونگیمم به فنا دادم گفتم شاید درست شه من همهههه کار کردم به پاشم افتادم آخر ولی اون دور برش داشت همشم با زنای سن بالا .... بود
ولی اون با نامردی ولم کرد رفت
الان تو راه طلاقیم
مامانم هی تیکه میندازه اذیت میکنه
هزار بارم خودکشی کردم جون سگ دارم انگار
نمیدونم چیکار کنم