دیگه حالم ازین زندگی بهم میخوره.شوهرم اصلا بهم توجه نمیکنه.حوصلمو نداره.همه براش مهمن جز من.حق من این نیست.کل احساسمو.گذاشتم پای کی؟؟بهم میگه ازت سرم.هر حرفی میزنم از نظرش احمقانست.میخوام طلاق بگیرم نمیده.میخوام خودمو بکشم.چجوریشو نمیدنم.
ای خدای تنهاییِ من، چه بسا هر گره ای که در کار من میاندازی، همچون گرههای قالی باشد که با آنها برای سرنوشتم، نقشی زیبا بیافرینی. هرچه مرمر ساییدهتر شود، مجسمه زیباتر میشود.